دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:
مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.
بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت:
چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می دی، می تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.
ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات ها خجالت می کشه گفت: "دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار"
دخترک پاسخ داد: "عمو! نمی خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی شه شما بهم بدین؟"
بقال با تعجب پرسید:
چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می کنه؟
و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!
جالب بود
آیییییییییییی جونم..!!!!
خداییش باهوش بوده..
واقعا چون الان اگه ما بودیم از خوشحالی دیگه صبر نمیکردیم و همون لحظه میرفتیم
سلام سارا جونم میسی عجیجم اومدی وبلاگم...

وبلاگت خیلی خومشله
من تو رو با اسمت لینک کردم من رو با دهکده تصویر بلینک
میسی گلم بوووووووووووووس
نری بر نگردیا
نه عزیزم ما با معرفتیم تو هم نری برنگردیا؟بوس بوس
سلــــــــام عزیزم
من آدرس وبمو تغییر دادم لطفا تو هم تو لینکات تغییرش بده
مرسی[چشمک]
http://mercury-12.blogfa.com
سلام گلم چشم حتما