عشق با جدایی زیباست

به نام تک دانشجوی دانشکده ی قلبم

عشق با جدایی زیباست

به نام تک دانشجوی دانشکده ی قلبم

یه داستان عشقی و رمانتیک

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد .
به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:"متشکرم".
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
ادامه مطلب ...

حکایت ما

حکایت ما داستان یخ فروشی است که از او پرسیدند : فروختی؟

گفت: نخریدند... تمام شد....

ما آمده ایم زندگی کنیم تا قیمت پیدا کنیم

نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم

نامه ای از خدا برای تو...

بخوان مارا !

منم! "پروردگارت" ...

خالقت از ذره ای ناچیز

صدایم کن مرا!

آموزگار قادر خود را

قلم را ،علم را ، من هدیه ات کردم

بخوان مارا! 

آغاز ماه مبارک رمضان را بر همه ی شیعیان تبریک عرض مینمایم

ادامه مطلب ...